همگرایی نامتعین سابجکتیویته و آبجکتیویته به سمت پیشامدرنیسم افلاطونی
دیوارنگارهای از یک درخت، دو پرنده و یک مرد که با ردا و دستار، نوشتار "انسانم آرزوست" را بر دستانش گرفته است و با چراغی در دست و ماسک بهداشتیای بر صورت، زیر درخت ایستاده است و در سوی دیگر، سایهای از پلکان پایین میآید.
نوشتار با ریتمِ تند و کوبشی و کارکرد فشارهای (انقباضی)، در برابر ریتم کند و گسترهای (انبساطی) متنِ زمینهی عکس، قرار گرفته است. این برهمکنش ضربآهنگِ حرکت، دستآویزی شده است تا همهی آنچه میبینیم، نوشتار باشد و در نوشتار فشرده شود. به دیگر سخن، نوشتار کنشگری سابجکت را به سوی واگذاشت (ارجاع) به شعری از مولانا و بیت:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست، راهبری میکند.
از نظر هوسرل، آگاهی، نه فقط آگاهی است، بلکه با یک شیء نسبت دارد. هر آگاهی، آگاهی از چیزی است و آبجکت نمیتواند به عنوان چیزی خارج از آگاهی، یعنی در دنیایی که خودش بر آگاهی تأثیر میگذارد، درک شود. شیخ با چراغ به جستوجو و شناخت "انسان"ی به انتظار ایستاده است که در دایرهی آگاهیاش جای دارد و اکنون نیست، یعنی در گذشته بوده است و اکنون نیست.
در روایتها آمده است که "شیخِ" مولانا در این بیت، واگذاشتی است به "دیوژن"، فیلسوف یونانی سدهی چهارم و پنجم پیش از میلاد مسیح که با چراغی افروخته در روز روشن به دنبال انسان میگشته است و این واگذاشت، زمان جستوجوی شیخِ مولانا را در ژرفای تاریخ به عقب میراند.
انسان در جایگاه "هستنده" دو وجه دارد: "هستی" یا "وجود" و "چیستی" یا "ماهیت"؛ هستی انسان از امور بدیهی است ولی در بخش چیستی، انسان به دلیل اینکه در طول زندگی از همهی ممکنات زندگی خود استفاده نمیکند، چیستیاش ناتمام است و به دیگر سخن، چیستی یا ماهیت انسان تا زمانی که زنده است ناتمام میماند و میتواند جایگاهی از فرش تا عرش داشته باشد که با تلاش انسان همبسته میشود. از این دیدگاه فلسفی، گمگشتهی شیخ مولانا، چیستی یا ماهیت انسان است که از نیستان مولانا دور شده است. انسانی که اصالت خود را در "هستی"اش فروکاهیده و از محتوای "ماهیت" نیستانی خویش خالی مانده است.
در سمت راست عکس، سایهی انسانی در حال پایین آمدن از پلکانی موازی با قطر باروک قاب دیده میشود. حرکت پایینرو، روی این خط، دیرشی و زمانبر است. حرکت سایه، از بالا به پایین، از والا به فرو، از ترافرازَندگی (استعلا) بیرون قاب، به فرومایگی پایین پلکان است؛ پلکانی که نماد مدرنیته است و سایهی انسان در یک همکنش (تعامل) ترارسانهای، از والایش مدرنیته، واگشتی (مراجعت) تا گذشته دارد تا ژرفای تاریخ و چند سده پیش از میلاد مسیح!
شمایل شیخ با نماد نشانگر زمانی ماسک در زمان سفر کرده است و به اکنون رسیده است. زمانِ هبوط سایه، رو به آینده دارد و به زمانی ژرف در دل تاریخ میرسد و در یک فرآیند پارادوکسیکال، لایههای زمان را برهممیریزد. سایه، در هر پله از هبوط میتواند از یک دیدگاه فلسفهی انسانی بگذرد و به عقب بازگردد!
از دیدگاه هایدگر که معنای هستی را "شیوهی ظهور" هستندهها میبیند؛ از ثنویت دکارتیِ "من میاندیشم، پس، هستم" که "فاعل شناسا" یا "سابجکت" را با اندیشیدن از هستی جدا میکند؛ تا دوگانگیِ "بود" و "نمودِ" افلاطونِ همدوره با دیوژن که میگوید هر دسته از اشیای زمینی رونوشت اشیای دیگری هستند که نسخهی کامل و اصیل آنها در عالم مُثُل است و آنچه در عالم محسوس بهحس درمییابیم، امر واقعی نیست، بلکه سایهی امری است که واقعاً وجود دارد.
شیخ مولانا، انسان را در یک واگشت به گذشته، از هستیشناسی "شیوهی ظهور" هایدگری به هستیشناسی ذات و ماهیت افلاطونی در دل تاریخ، تا عالم مُثُلِ افلاطون به سفر میبرد و این سفر را با نماد ماسک به زمان اکنون بازمیگرداند و گویی از پسِ قرنها، انسان، از گذشته تا اکنون، از ماهیت "دیو و دد" فاصلهای برای برآورده شدن آرزوی شیخ مولانا برنساخته است.
اینستاگرام: @About_Photo_Critique
تلگرام: حوالی نقد عکس