وایساده بودم پشت کتاب فروشی،
تازه های کتاب و می دیدم ... ! (تازه های کتاب و می خونن...!)
پرسید: می خری ؟
خندیدم و گفتم :
فال و نمی خرن! می گیرن!
شاید منظورم و نفهمید...
گفت: بخر دیگه...
فال را می خرم و ! و چنان تلخ پسر می خندد...!
تا بپرسم از خود به چه هستم دلخوش
آرزوی فردا یا امید دیروز؟!
و به خود می گویم تو بساز امروز را، خود بیاید فردا...
و بدان رازی را که نهفته است در آن
چه بسا می دانست...!
آرزوها یک یک رنگ می بازن
در پی این فال ها!
با همه این احوال
کرده بودم نیت...
هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
مهمترین مساله در فهم مساله غیب در دیوان حافظ این است که غیب امری تمام شده و کامل نیست.
غیب خود را از طریق تجلی بسط عالم شهادت نشان میدهد. یعنی غیب مفهومی نسبی است که هرچه عالم شهادت بیشتر خود را نشان بدهد غیب هم بیشتر آشکار میشود. در بطن عالم شهادت است که ما میتوانیم معنی غیب را بفهمیم.
از طرفی دیگر، میان غیب و شهادت با حواس ظاهری ارتباطی از طریق واسطهای به نام «سروش» هست. ابن سینا به صراحت میگوید که فرشته آن نیروی خیّری است که برای تو بشارت میآورد و شیطان آن نیروی شّری است که از تو شرارت را به دیگران صادر میکند. به هر حال، رابطهای که ما به دل برقرار میکنیم از طریق سروش، یا همان «هاتف» است.
حافظ که لسان الغیب است؛ جهان باطن و درون یعنی دل را که ملکوت واقعی و جایگاه اصلی تجلی خداست، عمیقا درک کرده و به زیبایی هرچه تمامتر بیان کرده است.
آنچه که مسلم است، عامل لوث شدن این فال ها قطعا کسانی هستند که اشعار حافظ را به نفع خود و دلخوش کردن آدم ها تفسیر می کنند نه فرشتگان معصومی که در تکاپوی زنده ماندن و امرار معاش در معابر عرضه می کنند! و البته که هیچ چیز نمی تواند از ارزش های سخن خواجه شیراز نزد اهل معنا کم کند.
اما... چه کنیم که شان شعر او حفظ شود...!؟