در تدارک نمایی تاثیرگذار، موضوع عکس با زاویه ی دید تقویت می شود، ساختار مثلثی شکل حاصل از خطوط مورب و همگرای دست ها توجه چشم را به اولین نقطه ی قابل درک تصویر در نقطه طلایی جلب و بر آن متمرکز می کند. ارتباطی که به سادگی ذهن را به درون خود می برد و به سختی رها می کند.
داستان عکس در فاصله سه نگاه روایت می شود؛ نگاه دلقک به آینه، نگاه آینه به فرد (هم مخاطب هم دلقک) و نگاه مخاطب به تصویر. زاویه ی برداشت عکس به گونه ای است که تصویر فرد در آینه پای ثبت را به دنیای فلسفه و چالش میان تشخیص واقعیت و مجاز باز می کند. چهره پنهان دلقک در بازتاب مجازی واقعیت در آینه خود را به بیننده نشان می دهد. ظرافت ویژه ی قابل واکاوی تصویر "هویت" انسان است که در تقابل با آینه از نقش صورت فاصله می گیرد. نگاه مفهومی که در قالب ماهیت تصویر نمود پیدا کرده، رویکرد محتوایی ثبت را روایی تر و کنکاش ذهنی مخاطب را برای واکاوی و کشف های درون آینه دوچندان می کند.
آینه با نوری که بازمی تاباند، آگاهی از دیده شدن توسط بیننده را القا می کند. در معرض نمایش بودن و خود را از دید دیگران تصور کردن!
دلقک در نمایی از خود که از آینه به چنگ می آورد، صورت واقعی اش را از تماشاگر پنهان می کند و بازتابی از چهره ی گریم شده اش را به قاب عکس می سپارد و به نگاه مخاطب تقدیم می کند و در سیاهی کادر با چشمان گرد شده و دهانی باز به آینه زل می زند. آینه خود حقیقی دلقک را به او نشان می دهد، از این روست که چنین به وحشت می افتد، بی اراده و ناگزیر حالت چهره و دهانش را تغییر می دهد، گویی می خواهد خود را جور دیگری ببیند!
لکه های سفید و روشن در سطح سیاه عکس؛ تلالوهای نامفهومی که در تاریکی چشمک می زنند، باعث ایجاد حس ترس و نا امنی اند. خلاقیت در پرورش رنگ های موجز، مانور محسوس بر روی نور و تاثیر و تضاد میان رنگ ها چه از لحاظ بصری و چه از لحاظ مفهومی بر جذابیت اثر می افزاید.
از نظر روانشناختی، مولفه هایی که باعث آشفتگی درونی تصویر می شود، از خود بیگانگی و جبرهای اجتماعی است که بر کاراکتر ثبت تحمیل و او را از خود می راند! او شبیه خودش نیست! نه می تواند خود درون آینه را انکار کند و نه وجود پنهان شده اش را هویدا می کند! از زاویه ای که به خود نگاه می کند، نمی تواند خود دیگرش را در آینه ببیند، اما چیزی که به چشم اش نمی آید به حس اش راه می یابد.
در ترکیب اجزای چهره ی دراماتیک او ، هراس و دلواپسی از یک سو و دردمندی نگاه از سوی دیگر در آمد و شدند. از اجزای صورت، دهان هم به اندازه ی چشم ها برانگیزاننده است .
چهره سنگی دلقک این جا دیگر شاخص شخصیت و بازی او نیست که مغلوب وجه عملگری آینه است. نور متمرکز بر صورت درون آینه روشنایی صحنه را تداعی می کند، گویی او هنور در حال بازی است. بازی پشت صحنه به زندگی واقعی اش نزدیک تر است.
صرف نظر از فشار عصبی که بر فضای ثبت حاکم است، دلقک در تعاملی که با جهان ارزش ها و درک و دریافتی که از هویت خود دارد، به اسارت نقش اش در نمی آید و دنیای واقعی درون عکس را آشکارتر و باورکردنی تر از دنیای پرابهام بیرون از عکس نشان می دهد.
آینه مظهر دستیابی به حقیقت و ارزیابی از خود به شمار می رود. آنچه که دلقک می بیند نه باعث تشویش که موجب حیرتش می شود. وقتی از تمام انزواهای اطرافش به سمت نور و روشنی -آینه- قدم برمی دارد، به خویشتن خویش و حقیقت خود نزدیک می شود. نقش بازی نمی کند، به روح خود می پیوندد و تصویرش را از آینه به دست می آورد!
آینه نمادی از بازتاب درونی است، دلقک در آینه کامل تر از دلقک بیرون از آینه است. نمی تواند آینه را بفریبد. آینه درون اوست!